۱۴۰۱ بهمن ۱۶, یکشنبه

شعریست برای دکترفرهاد میثمی کنشگرمدنی زندانی رژیم قرون وسطائی جمهوری اسلامی درایران . بامیداینکه به اعتصاب غذایش پایان دهد



« وزن هر فرد»

چقدر وزن ما کم شده است وقتی که
با عکس بدون گوشت و استخوانی
فرهاد ، عاشق آزادی
را در زندان دیدیم ؟
او تغییر کرده است،
آیا تغییری در ما ایجاد کرده است ؟
وزن ما چقدر کم شده است
در مقایسه با وزن فرهاد ؟
دیگر انگار وزنی نداریم ، نه ؟
وزن إنسان به چیست ؟
فرهاد ، اگر چه استخوانیست ،
وزنش حالا در چه جایگاهیست ؟
حالا او سنگینتر شده است یا ما ؟
وزن انسانها نه به گوشت و نه به استخوان است
وزن فرهاد به انسانیت اوست
اراده و توان فرهاد سنگین است
اگر چه، حالا سبکتر شده است
و فرهاد زمان گشته است
---------------------------
برای فرهاد میثمی - فعال مدنی در زندان
دوم فوریه ۲۰۲۳- اوکویل

۱۴۰۱ آذر ۱۹, شنبه

هر روز که بیدار میشویم 

یک خروار غم بر ما آوار میشود 

مثل سقفی که 

سنگینی غم را تحمل نکند

و آوار شود

کی میشود که بی دار شویم؟

-------

برای محسن شکاری جوان معترضی که اعدام شد

نه دسامبر ۲۰۲۲

۱۴۰۱ مرداد ۱۹, چهارشنبه



گله گله غازها 

از دریا  بسمت دشت  

آواز خوانان

 پرواز میکنند 

و نگاهی که از پشت پنجره 

در سکوت 

واژه ها را پرواز می دهد 

و شعر را 

در تنهائی مینویسد



ٔFlock After Flock Of Geez

From the sea

While singing 

flying 

to the plains

And an eye 

Behind a large window 

In silence 

Flies the words

And poem is written 

In solitude



خفقان 


 هر روزه جولان می دهند 


 در فضای زندگی ما 

 

با سایه های شوم خود 


تا کی میشود پنهان ماند


در این فضای سر زدن 


پر زدن بهتر است از 


پرپر زدن 

-------

سالهای سیاه تهران

۱۴۰۱ مرداد ۷, جمعه

سفر به آلبرتا و کوههای صخره ای اش ، به شهر بنف و جاسپر

در تاریخ هشتم ماه جون ۲۰۲۲ بهمراه دوستان برای یک مرخصی پنج روزه راهی کوههای باصطلاح راکی مانتین در آلبترتا شدیم . بلیط ارزان قیمت هواپیما را دختر یکی از دوستان لطف کرد برایمان تهیه کردند- نفری ۱۶۸ دلار رفت و برگشت با شرکت هواپیمائی وست جت از تورنتو به کالگاری و بلعکس. همچنین قبلن آپارتمانی دو اطاقه در یک هتل بسیار تمیز در شهر « کن مور» که نزدیک به یکساعتی با کالگاری فاصله داشت رزرو کرده بودیم با هزینه ۱۵۰۰ دلار برای پنج شب و  در فرودگاه کالگاری هم ماشینی رزرو کرده بودیم با هزینه ۷۰۰ دلاربرای رساندن خودمان به شهر کن مور یا شهر سه خواهران که بعدن توضیح خواهم داد . پرواز ما ساعت ۱۱:۳۰ صبح هشتم جون بود ، همگی خود را سه ساعت زودتر به فرودگاه پیرسون رساندیم و منتظر پرواز شدیم ، اوضاع پندمی و ماسک و ترس مردم از هم بدلیل مبتلا نشدن به کوید همچنان برقرار بود . بهمین دلایل متوجه شدیم که پرواز ما یکساعت و نیمی تاخیر دارد ، اما بلاخره وارد هواپیما شدیم و نزدیک به چهار ساعتی در اسمان کانادا بودیم تا به فرودگاه کالگاری نشستیم و بسمت دفتر ماشین رزرو شده رفتیم و ماشین  فورد نو بما داده شد و ما چهارنفری بداخل شهر کالگاری رفتیم . کالگاری از نظر زمانی ، نزدیک به سه ساعت از تورنتو عقب است .  نخست به شرکت کاستکو رفتیم و به اندازه کافی مواد غذائی تهیه نمودیم و بعد خرید در لیکور فروشی را هم تکمیل کردیم و بسمت کن  مور راه افتادیم .


در راه که اتوبانی زیبا و خلوت بود محو تماشای اسمان صاف و آبی و زمینهای سبز و خرم همراه با گاو و اسب و زمینهای زیبای پر از گلکهای وحشی  و از فاصله دور کوههای برفی و صخره ای شدیم . هر چه به کن مور نزدیکتر میشدیم کوههای عظیم برفی و صخره ای جلوه زیبائی به مناظر اطراف میداد و همه ما که برای نخستین بار به آن آطراف مسافرت می کردیم عجیب و دیدنی بود و هر بار از طریق احساسات مان عظمت و شکوه زیبائی این کوهها را میستودیم . و خوشحال بودیم که چنین تصمیمی گرفتیم و آنرا عملی کردیم . بعد از نزدیک به یکساعت رانندگی به شهر کن مور رسیدیم ، شهری کاملن توریستی ، به هتل رفتیم و با خوردن غذائی ، برنامه ریزی برای روز بعد را آماده کردیم . هوای روز بعد عالی بود همراه با آفتاب ، آسمان آبی و خنک و از بالکن آپارتمان ما کوه صخره ای سر بفلک کشیده ای دیده میشد که سه قله داشت و این سه قله به سه خواهر تشبیه شده بود ، البته به سه خواهر روحانی . طبق تاریخ این شهر دو تن از افرادی که به شهر وارد شده بودند این سه قله را پوشیده از مه و برف دیدند که بنوعی در نگاه انها سه خواهر مسیحی با تمثال سفید را بنمایش می گذاشتند که از آن ببعد این کوه و آن سه قله به کوه سه خواهران نام گرفت و  شهر کن مور که این کوهها آن را در بر می گرفت به شهر سه خواهران معروف شد.


شهر کن مور را چندین کوه صخره ای در بر گرفته است. با خوردن صبحانه به اطراف کن مور رفتیم و با دیدن کوهها ، دریاچه های رنگ و وارنگ و آبشار ها ، چشمها و افکارمان را به طبیعت سپردیم و هر بار با نفسهای عمیق  هوای تازه کوهستانی را وارد ششهای مان کردیم و از سکوت طبیعت و صخره های سر بفلک کشیده متحیر میشدیم . در مسیر یک دریاچه در کنار جاده به یک خرس قهوه ای که به « گریز لی  »  معروف است برخوردیم ، مردم در ماشینهای خود مشغول تماشای حرکات آن  بوده و عکس می گرفتند ، خرس اما بی اعتنا بما دنبال یافتن غذای خودش بود .


  تعداد دریاچه های زیبا و رنگ و وارنگ  بسیار زیاد بودند که از نامبردن همه آنها معذورم . با دیدن این کوههای صخره ای پوشیده از برف و آبشارها و رودخانه ها و زمینهای پر از گلهای طبیعی وحشی با رنگهای متفاوت بیاد ییلاق جواهرده رامسر خودمان در بهار افتادم که شباهت بسیاری با آب و هوا و طبیعت این اطراف دارد . ای کاش دست این بانکها و شرکتهای ساخت و ساز ساختمانی هرگز به اینجا ها نرسد و این طبیعت را آزار ندهند و بگذارند طبیعت بهمین صورت دست نخورده بماند . حقیقت این است که من هرچه بیشتر به سمت مناطق بومی نشین در کانادا یا هر کشور دیگر رفته ام طبیعت آنجاها را بدون آلودگی یافته ام ، آلودگی ماشین و از همه بدتر آلودگی  صدا .

 روز بعد بسمت شهر توریستی بنف و دیدن لیک لوئیس یا دریاچه لوئیس رفتیم که فاصله چندانی با شهر کن مور و بنف نداشت. در شهر کوچک بنف که پر از مغازه های خرید سوغاتی و رستوران است توریستهائی را میدیدیم که برای کوه پیمائی و راه پیمائی ، پیاده یا با دوچرخه از شیب دارترین کوههای اطراف شهر بالا میرفتند ، جوان یا میانسال . با دیدن آنها ما هم به پیاده روی رفتیم و در حین راه رفتن به مردی بومی برخوردیم که در آب سرد رودخانه شنا میکرد ، او با دیدن ما از آب بیرون زد و در کنار رودخانه با ما از طبیعت و اثری که طبیعت بر روح و روان انسانها دارد سخن گفت و گفت که کلینیکی در شهر دارد و کارش گفتار درمانی طبیعی است و مراجعه کنندگانش را به رفتن بدرون طبیعت و خود را به طبیعت سپردن تشویق می کرد،  و از ما هم خواست چنانچه وقت کردیم به دفترش سری بزنیم .


در بالای کوههای مشرف به شهر بنف همه از میانسالان و جوانان ، زن و مرد  با دوچرخه یا پیاده نیروی بدنی خود را می آزمودند و قدرت بدنی خود را بالا میبردند . پس از دیدن بنف بسمت « لیک لوئیس » که فاصله چندانی با بنف ندارد رفتیم،  دریاچه ای در دل کوههای سخره ای همراه با برف و آبی که به رنگهای سبز و آبی و فیروزه ای جلوه خاصی به منطقه میداد که بسیار زیبا مینمود و توریستهای بسیاری را به اطرافش کشانده بود . آب و هوائی ییلاقی داشت و آب آن بسیار سرد بود که قدری با کف دستم به صورتم زدم و انرژی گرفتم و با آن انرژی صورتم روشن شد .


 در پرسه های مان زیر یک کوه عظیم سخره ای که آبشاری از آن جاری بود ، روی زمینی هموار با گل و گیاه دراز کشیدم که بیشتر طبیعت منطقه به جانم بنشیند اما  فورن از ترس حمله خرس و حیوانات وحشی دیگر برخاستم و از خیر آن گذشتم و بطرف ماشین رفتم .


 

امروز را اینجا ها گذراندیم و فردا قرار است با ماشین بسمت شهر ییلاقی «  جاسپر » که سه و نیم ساعت با کن مور فاصله دارد برویم . صبح روز بعد ساعت ده صبح از کن مور حرکت کردیم از مسیر  « لیک لوئیس »  وارد مسیر جاده جاسپر شدیم . جاده خلوت و دو طرفش پر از درختان سبز و کوههای سر به فلک کشیده بود که بر بیشتر آنها برف نشسته بود . 



هر کجا که میخواستیم توقفی کوتاه چند دقیقه ای داشتیم تا اینکه به « ساسکا چوان ریور کروسینگ » رسیدیم ، در انجا که منطقه ای بومی بود بنزین زدیم و با گرفتن چند تا عکس از آنجا راهی « کلمبیا آیس فیلد » شدیم و ساعت حدود ۱:۴۵ دقیقه به آنجا رسیدیم که پر از توریست بود . توریستها با اتوبوس هائی که در آنجا قرار داشت راهی میدان یخچال طبیعی که در وسط کوه قرار داشت می شدند . این یخچال طبیعی با نور آفتاب به رنگهای سبز و آبی در می آمد ، هوا بشدت خنک بود ، به کافه تریا رفتیم کافه ای خریدیم ، صورت را به باد خنک دادیم و دوباره به جاده زدیم و قبل از اینکه به آبشار « آتاباسکا » برسیم در مسیر بالای جاده به گله ای از بز های کوهی سفید رنگ زیبا برخوردیم که در حال چرا بودند .


 پس از رسیدن به آبشار آتاباسکا ، دست خود را وارد آب سرد آبشار کردم ، نتوانستم یک دقیقه دستم را در آن نگهدارم ، پوست دستم پس از چند لحظه قرمز شد .  از آن آب بصورتم زدم و حرکت کردیم . 


بیاد زادگاهم رامسر و ییلاق جواهرده خودمان و « چشمه برتول یا برتول چشمه » افتادم که در نوجوانی و جوانی هر بهار با دوستان به آنجا میرفتیم و آب چشمه بهمین اندازه سرد بود . بلاخره به شهر کوچک کوهستانی جاسپر رسیدیم . تقریبن به همه دریاچه ها و پارکهای اطراف جاسپر سر زدیم و در بین راه خرس و آهو و گوزن دیدیم . بعد با خریدن بلیط تله کابین به بالای کوه « جاسپر اسکای ترمپ » رفتیم ، بالای کوه پر از برف بود ، از آن بالا دریاچه ای که برنگ سبز بود دیده میشد . هنگام پایین آمدن با تله کابین اتفاق جالبی افتاد که بنا به گفته مسول تله کابین کمتر پیش می آید، نخست باران شدیدی گرفت و ناگهان هوا آفتابی شد و چند رنگین کمان که یکی پر رنگتر بود در جلوی تله کابین سبز شدند و ما هم تا می توانستیم از موقعیت استفاده کرده چند تا عکس گرفتیم .


 پس از آن در شهر پرسه ای زدیم و به رستورانی رفته جای دوستان غذائی و آبجو ئی نوشیدیم و آنگاه دوباره بسمت کن مور هتل محل اقامت مان حرکت کردیم . شاهد ما ، مسیر خلوت جاده  در دل کوهها ی سر بفلک کشیده ، طبیعت بکر و ماهی در دل آسمان که نه تنها آسمان بلکه مسیر جاده را روشن میکرد و با ما همراه بود تا مارا بسلامت به مقصد برساند ، ساعت نزدیک به یازده شب بود اما اسمان و جاده همچنان روشن . مسیر برگشت راحت تر و سریعتر بود و برای همین هم هست که میگن هر رفتنی یه برگشتنی داره ، و ما هم با تجربه کافی از جاسپر برگشتیم به کن مور میگن :خامی انسانها را حدی نیست . و یکی از راهها اینست که : بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ………  . 

روز آخر را در کن مور و بنف و پرسه  زدن مجدد در شهر بنف و دیدن دریاچه های زیبای اطرافش و رستورانها گذراندیم و بعد هم با خیال راحت از اینکه بلاخره این قسمت کانادا را تا حدودی دیدیم به تورنتو برگشتیم . البته باید یادآوری کنم که کشور ما ایران از نظر زیبائی و آثار تاریخی بسیار زیباتر از کاناداست و من الان چهل و خرده ای سال است که از دیدن آن زیبائیها محروم هستم . آرزویم دیدن آثار تاریخی و زیبائی های ایران است و امیدوارم روزی بتوانم به میهن عزیزم برگردم . البته جدا از دیدن زیبائیها و سفرها  این گفته را هم باید چاشنی این سفرنامه کرد  : « هیچ جا مثل کشور خود آدم نمیشه »




پایان / 




۱۴۰۱ اردیبهشت ۳۰, جمعه

 




برای ستاره****


ستاره ، ای ستاره ، ای ستاره 

رفیق ، نیمه ، شبهای تاره 

دلم گرفته و چشم بتو داره

بزن چشمک ، بزن ، دل بیقراره ( ۲) 


ستاره ، آی ستاره ، آی ستاره 

دل من در غریبی ، غصه داره 

 هوای , میهن داره ,  باز دوباره 

بزن چشمک بمن ، دل بیقراره  ( ۲ ) 


ستاره ، آی ستاره ، ای ستاره 

ببین میهن چه حال و روزی داره 

دلش آتیش گرفته ناله داره 

بزن چشمک ، بزن ، دل بیقراره (۲)


ستاره ، ای ستاره ، وای ستاره 

قلب خونین ندا، گلوله داره

نگاهش با نگاهت قصه داره 

بزن چشمک بمن ، دل بیقراره  (۲) 


ستاره ، ای ستاره ، وای ستاره 

بپاش نوری به تاریکی دوباره 

به دنیائی که دیگر تار تاره 

بزن چشمک ، بزن ، دل بیقراره (۲) 


ستاره ، ای ستاره ، وای ستاره 

بزن چشمک ، بده امید دوباره

به دلهامان که در تو خانه داره

بزن چشمک بمن ، دل بیقراره  (۲) 


-------

اوکویل - ژانویه ۲۰۲۱

برای یک همشهری           



 


« جو » 



بعضی وقتها آب می آید 

و


آدمها را میبرد 


و 


گاهی هم  


موج 


و 

از همه بدتر 


جو است که


آدم را میکشد و با خود میبرد